۹/۰۳/۱۳۸۹

دل تنگی

تمام مرتجعان غول گول دنیایند
همیشه سد بلندی به راه فردایند
بیا بیا بریم
که در هراس از این قوم کینه توزم من
و سخت می ترسم
که کار را به جنون
و مهربانی ما را به خاک و خون بکشند
چگونه می گویی
به هر کجا که رویم آسمان همین رنگ است
بیا بیا بریم
آه، من دلم تنگ است

بیا بیا برویم
کجاست نغمه عشق و نسیم آزادی
در این کویر نبینم نشان آبادی
نشانه شادی
دلم گرفت از این شیوه های شدادی
بیا، بیا برویم
خوشا که رستن و رفتن
به سوی آزادی
حمید مصدق



۳ نظر:

فرزانه گفت...

سلام
چه انتخاب بجایی
از حمید مصدق شعر این طوری نخوانده بودم اصلاً این مدلی نمی شناختمش ..آنجا که از همین رنگ بودن آسمان همه جا نقد کرده را خیلی خوشم آمد .

راستی این روزها کمتر می نویسید !!

سهیل گفت...

درود فرزانه
ممنون که سر زدید.
متاسفانه بلای افتادن در روزمرگی داره سرم میاد که خیلی هم داره منو اذیت میکنه

مهدي نامقي گفت...

سلام برادر
مي بينيم كه فيلترينگ طرفاي شما هم آمده! مباركت باد فيلتر شدن كه نشانه خوبيست از اين بابت كه در اينجا هم حرفي زده مي شود و حرفهايي خفه مي شود.