۲/۲۹/۱۳۸۷

ابی

من به هنگام شکوفایی گل ها دردشت، بازبرخواهم گشت، تو به من می خندی
من صدا میزنم :آی !
بازکن پنجره را !
پنجره را می بندی
با من اکنون چه نشستن ها،خاموشی ها،با تو اکنون چه فراموشی هاست
چه کسی می خواهد من وتو ما نشویم ، خانه اش ویران باد
من اگر مانشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی ،خویشتنی
از کجا که من تو
شور یکپارچگی را درشرق باز برپانکنیم، ازکجا که من وتو،مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم ،تو اگربرخیزی ، همه برمی خیزند.
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟
چه کسی بادشمن بستیزد ؟ چه کسی پنجه درپنجه هر دشمن دون آویزد؟
دشت ها نام تو را می گویند، کوه ها شعر مرا می خوانند
کوه باید شدوماند،رود بایدشدورفت، دشت بایدشدوخواند
در من این جلوه اندوه ز چیست ؟ در تواین قصه پرهیز که چه؟
در من این شعله عصیان نیاز، درتو د مسردی پاییز که چه؟
حرف راباید زد! درد راباید گفت! سخن ازمهرمن وجور نیست
سخن ازمتلاشی شدن دوستی است ، وعبث بودن پندار سرور آورمهر،
آشنایی با شور؟ وجدایی با درد ؟ ونشستن در بهت فراموشی، یا غرق غرور؟
سینه ام آینه ست،با غباری از غم .
تو به لبخندی ازاین آینه بزدای غبار
آشیان تهی دست مرا، مرغ دستان تو پر می سازد
آه مگذار که دستان من آن ، اعتمادی که به دستان تو داردبه فراموشی ها بسپارد
آه مگذار که مرغان سپید دستت، دست پرمهرمراسردوتهی بگذارد
من چه می گویم، آه...
با تو اکنون چه فراموشی ها، با من اکنون چه نشستن ها، خاموشی ها ست
تو مپندار که خاموشی من، هست برهان فراموشی من.
<< حمید مصدق >>

۲/۲۸/۱۳۸۷

انرژی اتمی چیست؟





جرم و انرژی هم ارز هستند.در ساخته شدن هسته ها،بخشی از جرم اجزای سازنده هسته به صورت انرژی اتصال درمی آیدنسبت کاهش جرم به عدد اتمی را بخش مربوط به چیده شدن اجزا(بخش چیدن) می نامند.عناصر دارای عدد اتمی پایین،بخش چیدن منفی وعناصر با عدد اتمی متوسط،بخش چیدن مثبت دارند واین گروه پایدارترند.اگر عناصرسنگین شکافته شوند وهسته اتم های پایدارتر به وجود آورند؛مقداری کاهش جرم وجود خواهد داشت.کاهش جرم مشابهی هنگام همجوشی عناصر سبک وتشکیل عناصر متوسط نیز مشاهده می شود.این کاهش جرم به صورت انرژی در می آید. اثر نوترون بر هسته اورانیوم235 سبب شکافت آن به یک نوترون یا بیشتروتکه بزرگی با جرمهای تقریبا مساوی می شود و انرژی آزاد شده با کاهش جرم برابر است.اگر نوترون تولید شده باعث شکافتهای بیشتری شود ممکن است شکافته شدنهای پیاپی رخ دهد که به این واکنشها واکنش زنجیری می گوینداورانیوم232،اورانیوم233،اورانیوم235،،پلوتونیوم239،امریکیم241،امریکیم242توسط نوترون های گرمایی دستخوش شکافت هسته ای می شوند؛از میان ای ایزوتوپها اورانیوم235وپلوتونیوم239دارای اهمیت بیشتری هستند زیرا به سهولت در دسترس قرار می گیرند.شکافت سایر هسته های سنگین به نوترون های سریع نیاز دارند و کنترول چنین نوترون هایی دریک واکنش زنجیری دشوارتر است شکافت سریع توده ای از اورانیوم235یا هرهسته سنگین دیگری،اساس بمب های هسته ای را تشکیل می دهد و انرژی تولید شده دارای امکان تخریب فراوانی است.برای دستیابی به انرژی مفید لازم است واکنش شکافت مهار شود واین کار دریک رآکتور انجام می شود که مهار کننده ای نظیرآب، آب سنگین،گرافیت،بریلیم وغیره شمار نوترون ها را کاهش می دهند ونوترون های باقیمانده برای تولید انرژی های مفید کافی هستند.همین نکته تفاوت اساسی بمب اتمی و رآکتور اتمی است یعنی دربمب اتمی شکافت هسته کنترل نمی شود و واکنش به صورت زنجیری ادامه می یابد ولی در یک رآکتور شکافت هسته مهار می شودگرمای تولید شده در یک رآکتور،با روشهای متداول تبادل گرما،حذف می شود.نوترون های موجود در یک رآکتور را می توان برای تهیه ایزوتوپ های جدید مورد استفاده قرار داد.دشواریهای مهندسی درساختمان یک رآکتور بسیار فراوان است که از اثرتخریبی شدید نوترون ها برمصالح ساختمانی معمولی ولزوم استفاده ازموادی که به صورت انتخابی نوترون ها را جذب کنند،ناشی می شود.دشواریهای بیشتری نیز در مورد جداسازی ودفع فضولات شکافت،که اغلب به شدت پرتوزا هستند نیز وجود دارداگر عنصری سبکتر را برای تشکیل هسته سنگین تری به هم جوش دهند،انرژی همجوشی یا انرژی گداخت هسته ای آزاد خواهد شد،چنین همجوشی،فقط هنگامی که هسته ها دارای انرژی گرمایی بالایی باشند رخ میدهد که چنین دماهایی درمرکز ستاره ها،جایی که همجوشیهای هسته ای منبع عمده انرژی هستند و در بمب های اتمی وجود دارند.دماهای بالایی که دریک انفجار هسته ای پدید می آیند برای همجوشی هسته های سبک هیدروژن1،هیدروژن2وهیدروژن3 در بمبهای هیدروژنی مورد استفاده قرار می گیرند.دشواریهای عملی درایجاد یک فرایند همجوشی کنترل شده ازبدست آوردن انرژی از یک شکافت اتمی نیز بیشتر است وهنوزامکان دستیابی به انرژی مفید با استفاده از فرایند همجوشی هسته ای فراهم نشده است.


منبع:Dictionary of Chemistry-D.W.A Sharp

۲/۲۰/۱۳۸۷

شروع حکمت

تقابل آرزوهای انسان و مقاومت طبیعت از دیر زمانی باعث پیوند درون آدمی وجهان طبیعت شده است هرچند دراین نبرد طبیعت پیروز شده و بشراین نا توانی رادر طی این دوران به صورت اعتقادات دینی-اسطوره ای بروز داده است.این شرایط بشر را در موضع ظعف قرار داده است ولی از جهت دیگر او را به اندیشیدن وادار کرده است،همچنین پدبده های غیر قابل شناخت برای انسان مانند مرگ،علت حیات،خیروشروبسیاری سوالات دیگر باعث بوجود امدن مکاتبی شده که درصدد پاسخگویی به این مسایل بوده اند.
اورفیک ها؛انسان را متشکل از دوعنصرخدایی-آسمانی واهریمنی-خاکی می دانستند وبه تناسخ معتقد بودند.آنها براین باور بودندکه انسان با پرهیز از پلیدی به عنصر خدایی میرسد واگرتا لحظه مرگ به عنصر خدایی نرسیدپیوسته زاییده می شود تا درنهایت ازناپاکی ها رهانیده شود،درنتیجه اورفیک ها به روان انسان نوید سعادت و رستگاری می دهند.
مکتب ملطی؛طالس،آناکسیمندروس وآناکسینس که این مکتب را درشهر ملطیه پایه گذاری کردند.آنها ماتریالیسم طبیعت گرا بودند و به خدا اعتقادی نداشتند.
هراکلیتوس؛فیلسوف تاریک اندیش وبدبین که خرد را درهم سخن شدن با طبیعت می دانست و معتقد بودجهان خود به خود به وجود امده وهیچ خدا یا انسانی آن را نیافریده.او همه چیزرا درتغییر ودگرگونی می دانست.هراکلیتوس پایه گذار مفهوم دیالکتیکی است که بعدها در فلسفه هگل وکامل تر درجهان بینی مارکس دیده می شود.اومعتقد به کشمکشی ابدی میان اضداد درجهان است،خوبی وبدی را یکی می داند که درنظر ما متفاوت می ایند وشادی وغم را لازم وملزوم می داند.
مکتب الئا؛(کسنوفانس،پارمنیدس،زنون) معتقد بودند که هرگز به حقیقت کلی نمی توان رسید،هستی را یکپارچه و واحد می دانستند که نه تقسیم پذیر است ونه دگرگون شدنی و نه دارای حرکت،هستی نه از نیستی پدیدآمده ونه بار دیگر نیست می شود.
امپدوکلس-آناکساگوراس؛امپدوکلس ماتریالیست معتقد بودعناصربا کنش دو نیروی متضادجذب ودفع یا مهر و کین به وحدت می رسند یا از هم جدا می شوند،آناکساگوراس هوادار دموکراسی بود و به پیوند و جدایی عناصربر اساس نیروی عشق ونفرت اعتقاد داشت.فرضیه اومبنی بر تکامل هدفمند و قانونمند جانداران به علت گزینش طبیعیت ترکیبات دارای اهمیت تاریخی است.
اتوم گرایان(لوکیپوس،دموکریتوس)؛لوکیپوس نخستین کسی است که هم قانون علیت را وضع کردو هم قانون علیت تام را،هیچ چیز بدون علت به وجود نمی اید بلکه همه چیز به دلیل معین وجبر وضرورت به وجود امده است.دموکریتوس بر این باور بود که اتوم ها ذرات تقسیم ناپذیر،ابدی ودائما در حرکت هستند.به نظراو این جهان نه به دست خدا بلکه از سرضرورت وبه طور طبیعی به وجود امده است
سوفسطاییان(پروتاگوراس،گورگیاس)؛پروتاگوراس بی اعتقاد به هست ونیست خدایان بود و به ظن او انسان مقیاس همه چیز است ومقیاس هستی جیزهایست که هست ومقیاس نیستی چیزهایست که نیست.گورگیاس کوشید اثبات کند که هیچ چیز وجود ندارد واگر هم وجود دارد قابل فهم و شناخت نیست واگر هم قابل شناخت باشد قابل بیان برای دیگران نیست،سوفسطاییان حکیمانی دوره گرد بودند که به جوانان فن مجادله می اموختند تا بتوانند در بحث به هر شکل حرف خود را غالب کنند ودر ازای این آموزش پول دریافت می کردند.
سقراط؛او واقعیت را به سه بخش تقسیم کرد:عالم خارج یا طبیت،جامعه انسانی وذهن.سقراط تغییر جهتی را از بررسی طبیعت به سوی روابط انسانی بنیان نهاد وشروع به بررسی روابط اجتماعی وروابط انسانی به شیوه علمی نمود.به اعتقاد سقراط ساختارجهانی ساخته عقلی است که بر روال عقل انسانی می گردد گرچه برتری نامتناهی دارد بنابراین جهان ازانسان تبیین می گردد نه انسان از قوانین عام طبیت.سقراط نپذیرفت که حقیقت نسبی است،به ظن او رفتار اخلاقی باید مبتنی بر معرفت باشد و ان معرفت،معرفت به ارزش های جاویدان است و برای همه و در همه اعصار یکسان است.شناخت امروز ما از سقراط براساس نوشته های افلاطون است زیرا خود او هرگز چیزی ننوشته است بنابراین ما سقراطی افلاطونیزه شده را از لابه لای مجالس بحث های می شناسیم که افلاطون نقل می کند وهمواره نقش اول مباحثات سقراط است.