درویشی را بدیدم که چون از خفت بر خاست و چاشت به قدر حاجت کیک زردی همی خورد و سمت پیشه همی شد به قصد خوشه ای تا به هنگام ظهر که صدایی از شکم او برخاست و ناگاه پژوهشکده رویان را همی یافت و شیر بزی شبیه سازی شده بخورد وبه سمت نیروگاه بوشهر همی شد و در راه دست آوردهای بسیار بدید که اثار شادکامی در وی ظاهر گشت و به هنگام فرو آمدن خورشید اندکی از پول نفت را بر سر سفره ای آورد و تناول نمود وآنگاه در خواب شد و زیر لب چنین گفت:
من گرسنه در برابر سفره نان
همچون عزبم بر در حمام زنان
همچون عزبم بر در حمام زنان
پول نفت و شیربزوخوشه بخورم
تا نکشم جور تبعید و سختی زندان
تا نکشم جور تبعید و سختی زندان