۷/۲۶/۱۳۸۷

بهار

گفتم :بهار
خند ه زد و گفت:
- ای دریغ -
دیگر بهار رفته نمی آید
گفتم :پر ند ه؟
گفت اینجا پرند ه نیست:
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست.
گفتم:
درون چشم تو دیگر
گفت:
هرگز نشان ز باده ی مستی دهند ه نیست.
اینجا به جزسکوت سکوتی گزند ه نیست.
حمید مصدق

۷/۲۴/۱۳۸۷

اسپینوزا

آشنایی اسپینوزا با فلسفه،ابتدا با فلسفه اسکولاستیک یهودی آغاز شد که این خود زیر نفوذ فلسفه اسلامی قرار داشت.برای بررسی کتابهای اسپینوزا،باید ابتدا به رساله دین و دولت پرداخت؛این کتاب براین اصل استوار است که بیان تورات عمدا با استعارات وتمثیلات فراوان توام است زیرا معتقد است انبیا برای تبلیغ دین خود مجبور بودند که تخیل مردم را تحریک کنند وکلام خود رابا سلیقه مردم عامه سازگار کنند بنابراین هدف ان اقناع عقل نیست بلکه جلب توجه عامه است،معجزات وتجلیات مختلف خداوند در ادیان ریشه در همین مسئله دارد.به عقیده عامه قدرت خداوند بیشتر در خوارق عادت وامور غیر طبیعی ظاهر می شود وبه ظن انان انجا که قدرت خداوند کار می کند،قوای طبیعت وعلل طبیعی از کار می افتد وبرعکس.بنابرای عامه دو قدرت درنظر می گیرند یکی طبیعت ودیگری خداوند،به نظر اوهدف دین درک طبیعت اشیا نبوده بلکه صرفا تلقین اصول والای اخلاقی است پس دین ودولت نباید به آزادی تفکر دست اندازی کنند و دراین جاست که عقیده اساسی اسپینوزا در فلسفه شکل می گیرد.او که در این مورد متاثر از جوردانو برونو نیز هست،خدا وطبیعت را یکی می داند وهمین طور روح و ماده را نیز واحد می داند.اسپینوزا می گوید اگر خدا نا متناهی باشد هیچ چیزی نیست که خدا نباشد و اگرخدا از جهان جدا باشد خدا دارای حد و مرزمی شود.در باب صفات خدا می گوید به ظن شما خدا سمیع وبصیرو...است زیرا این صفات خود شماست واکمل ان را به خدا نسبت می دهید با این وصف اگر مثلث زبان بگشاید خدا را کاملترین مثلثات می نامد.او اراده خداوند را تمام علل وقوانین اشیا ودرک او را مجموع تمام قوای مدرکه می داند.در مورد روح و ماده نیز می گوید اعمال مغزی نه علت اندیشه است ونه معلول ان،زیرا این دو هویتی جدا ندارند و یک وجودند که باطن ان اندیشه و ظاهر ان جنبش وحرکت است.هرشی تا انجا که حدود خودش است تلاش دارد که وجود خودش را حفظ کند واین کوشش برای حفظ موجودیت چیزی جزماهیت فعلی ان نیست.هر غریزه تدبیری است که برای حفظ ان نوع به کار برده شده است ولذت و الم عبارتند از رضایت یا کراهت یک غریزه؛لذت والم علت میلها وخواهشها نیست بلکه معلول ان است بنابراین آزادی اراده وجود ندارد زیرا لزوم بقای ذات،غریزه را به وجود می اورد وغریزه میل را تولید می کند ومیل،اندیشه وعمل را ولی مردم احساس می کنند ازادی دارند زیرا که از امیال خود اگاهند ودرجهت رسیدن به ان هستند ولی از علل این امیال بی خبرند.اسپینوزا در باب اخلاق سه طریقه متصور است و کمال زندگی وصفات انسانی را به سه شکل ترسیم کرده است؛اولی تعالیم مسیح وبودا که برخصال زنانه استوار است و افراد بشر را از جهت ارزش یکی می داند وبدی را با نیکی پاداش می دهد وفضیلت را با محبت یکی می داند ودر سیاست طالب دموکراسی مطلق است.دوم انچه ماکیاولی و بعدها نیچه می گویند و بر خصال مردانه استوار است،فضیلت را با قدرت یکی می داند وطالب حکومت اشرافی موروثی است.سومی اخلاق افلاطون وارسطو که معتقد اند فقط اذهان پخته و آگاه می توانند در اوضاع واحوال مختلف حکم کنند که کجا باید عشق وکجا باید قدرت حکومت کند،فضیلت را با عقل یکی می دانند وطالب مخلوطی از حکومت اشرافی وحکومت عامه هستند.اما اسپینوزا این سه روش اخلاقی متفاوت را پیوند می زند و روش اخلاقی را ارایه می دهد که بالا ترین مرحله فلسفه جدید است.او می گوید غرض از رفتار انسان سعادت است وسعادت حضور لذت وفقدان الم است ولی لذت والم امور نسبی اند نه مطلق وحالات نیستند بلکه انتقالاتند یعنی لذت عبارتند ازانتقال از حالت کمتر کمال به حالت بیشتر ان.اساس فضیلت چیزی جز کوشش برای حفظ نفس نیست وسعادت توانایی انسان است در این کار.به عقیده اسپینوزا احساس بدون عقل کور است وعقل بدون احساس،جماد.اگر خواهشها از تصورات ناقص برخیزد شهوت است و اگر ازتصورات کامل فضایل است ونیز بزرگی را دربرتر بودن از کشش ها وبیهودگی های شهوات تاریک نفس می داند نه به معنی برتری بر دیگر انسانها.او همچنین منکر جزای اخروی است ومی گوید کسانی که معتقد اند خدا به کارهای خیرپاداش می دهد از درک معنی فضیلت دور افتاده اند و خود را به سخت ترین بردگی ها کشانده اند زیرا نفس فضیلت وعبادت وعمل خیر را سعادت وبالاترین آزادی ندانسته اند،رحمت الهی پاداش فضیلت نیست بلکه عین فضیلت است.او در رساله سیاست،قانون را ضروری می داند زیرا مردم اسیر نفس واحساس هستند وقانون همان نسبتی را میان ادمیان برقرار می سازد که عقل کامل میان احساسات وانفعالات.اوتسلط دولت بر افکار مردم را نه به نفع مردم می داند ونه به نفع دولت ودموکراسی را شکل معقول حکومت می داند.