۵/۰۱/۱۳۸۷

اشعار کوتاه

از دست کوسه ها در رفتم
ببرها را کشتم
آنچه مرا از پا در آورد ساس بود،ساس
برتولت برشت
*****
اخرین حیرت زمانی ست
که دیگر پی میبری
چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد
ریچارد براوتیگان
*****
شعر و بوسه را که داشته باشی
مرگ چه دارد که از تو بستاند؟
یانیس ریتسوس
*****
تو مرگ من بودی
می توانستم تنها تو را داشته باشم
زمانی که همه چیز از دست رفت
پل سلان
*****

۴/۲۷/۱۳۸۷

ارسطو




ارسطو آثار زیادی را گردآوری کرده است.اثار او به صدها رساله وکتاب بالغ می شود.آثار او دایرة المعارف بریتانیکای یونان باستان است و مسائل بسیاری در ان یافت می شود وبرای همین است که اشتباهات او بیش از هر فیلسوفی که دست به قلم برده است.او با قدرت تفکر خود دریچه ای تازه به نام منطق را باز کرد.به معنای ساده منطق هنر و روش درست فکر کردن است.پس از ارسطو و با انحطاط سیاسی و اقتصادی یونان،تفکر یونانی رو به افول گذاشت اما پس از هزار سال ارغنون ارسطو درظلمات قرون وسطی منبع اندیشه وتفکر قرارگرفت،این فلسفه گرچه انان را در اصول وقواعد گرفتار کرد ولی به استدلال وباریک بینی را به اروپا یاد داد.ارسطومدت زیادی در اکادمی افلاطون به کسب دانش پرداخت ولی این باعث نشد که عقاید افلاطون در او نفوذ کند برعکس او به بزرگترین منتقد استاد خود در تمام طول تاریخ تبدیل شد،تفاوت دیدگاه این دو انجاست که ارسطو بر خلاف افلا طون ، کلی را اسم عام مشترکی می داند که قابل انطباق بر اجزای یک گروه است ولی این کلیات ساخته ذهن ما هستند و وجود خارجی ندارند.سقراط و افلاطون می خواهند از اشیا وامور خارجی دور شوند وبه نظریات ومثل نزدیک شوند،ازجزییات بگذرند وبه کلیات برسند،افلاطون در جمهوریت فرد را نابود می کند تا حکومت کامل برقرارسازد اما ارسطو کلی را یک تجرید ساده ذهنی می داند نه یک واقعیت.اثر مهم دیگر ارسطو قیاس است.ارسطو در زیست شناسی نیز وارد شده و با فراهم اوردن یک باغ وحش به مطالعاتی در باب جنین شناسی وکیفیت توالد وتناسل پرداخت گرچه او درزیست شناسی دچار اشتباهات زیادی شده ولی با در نظر داشتن شرایط او کارش با ارزش است و او را این علم پیشتاز می کند.در باب مابعدالطبیعه وذات واجب الوجود او اصطلاحی به نام کمال اول را تعریف می کند وبر این باور است که در ساختمان هر چیزی کمال اولی وجود دارد که ان چیز را به سمت معینی حرکت می دهد،تکامل هر چیز از درون به سمت مقصود هدایت می شود. او مشیت ویا اراده خارجی را باور ندارد وتکامل را از درون وساختمان هر شی ناشی می داند، درعمل اومشیت الهی را با طبیعت همسو می داند.ارسطو نمی خواهد ونمی تواند حرکت بی اغاز وازلی قبول کند و می گوید حرکت مبدایی دارد پس محرک اول غیر متحرک را درنظر می گیرد واو را غیر جسمانی ولامکان وبدون جنس واحساس وتغییر می شناسد.خدای ارسطو آفریننده نیست بلکه محرک عالم است،خدا علت غایی طبیعت و عالم به ذات خود است.در بحث اخلاق ارسطو معتقد است ما سعادت را به خاطر نفس سعادت می جوییم ونه برای چیز دیگر،حتی لذت وشرافت وعلم رابرای ان می خواهیم چون فکر می کنیم که باعث سعادت ما می شوند،حال باید دید چه چیزصفت مشخص انسان است و او را به اوج می برد که با نیل به ان ادعای سعادت کند؟نیروی تفکر واندیشه، پس شرط سعادت، زندگی در پرتو خرد است که قدرت افتخار خاص انسانی است.همچنین در اخلاق او راه اعتدال را توصیه می کند وبرای هر صفت سه مرحله بر می شمارد که اولی و سومی را افراط وتفریط می نامد وعیب است ومرحله وسط ان فضیلت وکمال است.او در سیاست به ارامش وامنیت معتقد است تغییر سریع قوانین را کار خوبی نمی داند زیرا دراین صورت مردم به قوانین بی اعتنا می شوند.او با جامعه اشتراکی افلاطون مخالف است وصفات فردی وازادی را برقدرت اجتماع ترجیح می دهد همچنین در نقد جمهوریت افلاطون می گوید که سیاست علم آدم سازی نیست بلکه علم بکار انداختن و اراده مردم بر وفق طبیعتی است که دارند. او حکومت مطلقه را بدترین نوع حکومت می داند زیرا قدرت زیاد با فضیلت یکجا جمع نمی شود.او انتخابات به شکل دموکرات را مقبول می داند به شرطی که انتخاب شوندگان از مردم آگاه وبا کفایت باشند.