۵/۰۸/۱۳۸۹

دنیای رنجبران

چندیست به سبب اشتغال در صنعت با کارگران بسیاری آشنا شده ام، کارگرانی که قدرت دستان آنان به اندازه قدرت فکر مهندسین است و اگر آنان نباشند هیچ طرحی عملی نیست. شنیدن صحبت کارگران و نشستن پای درد دل آنها گرچه ملال آور است ولی مرا ناخودآگاه به سراغ منابع فکری مارکس میبرد. آنجا که کارگری از حقوق هفت ماه به تاخیر افتاده اش میگوید، آنجا که از شرایط سخت کار و زندگی می نالد، آنجا که از دروغ و تزویر مدیران غمگین است(شاید نمیداند این وصف تمام سرزمین ماست). من بخود میلرزم وقتی که سراغ عدالت خداوند را از من میگرند، نمی توانم ماتریالیسم تاریخی مارکس را برایشان شرح و بسط دهم، به سخنرانی انگلس بر سر تابوت مارکس می اندیشم وقتی که می گفت آدمی باید قبل از هر چیز غذا و آشامیدنی و پوشاک و مسکن داشته باشد تا بتواند به سیاست و علم و هنر و مذهب بپردازد. همان مذهبی که به این کارگران میگوید در هر حال شکرگذار باشید و تسلیم و فروتنی پیشه کنید؛ حال نیک می فهمم که چرا دین به ظن مارکس افیون مردم است. کارگری که تنها به دنبال حق خود است و توقع رفتاری انسانی را دارد جسور خوانده میشود و گاهی هم مخل نظم و امنیت و تنها چیزی که برای من پس از هر روز کاری باقی می ماند صدای خوش یکی از همین کارگران است که میخواند: مرغ سحر ناله سر کن ...
در این مقال من بر آن نبوده که بر مارکس ارج بی جهت نهم و یا او را نقد کنم تنها به این فکر میکنم که دو قرن پیش مردی به حال کارگران اندیشه کرده بود و تمامی جوامع چه سوسیالیست و چه سرمایه دار او را به خاطر ترسیم تصویر دنیای بدون فقر می ستایند ولی افسوس که امروز مردی نیست.

۴/۲۴/۱۳۸۹

حالا باید بخندیم؟

همیشه گفتن که خندوندن کار سختیه اونهم تو این شرایط که یه عده نان خوردن ندارن، یه عده از کار بیکار شدن، بقیه هم که غصه اونها رو خورده اما ما توی این سرزمین نوابغی داریم که میتونن مردم با همه این مشکلات و بدبختی ها بخندونن مثلا خود من با کلی گرفتاری امروز اونقدر خندیدم که سرم درد گرفت ولی این نوابغ چطوری طنازی میکنن؛ خیلی هم سخت نیست. مواد لازم برای یک عدد مسخره بازی: یک عدد شهرام امیری، یک عدد فیلم افشاگرانه، مقداری سخنرانی سخنگوی وزارت امور خارجه و یک استقبال گرم و احساسی به میزان کافی. حالا کافیه که چشمامون رو ببندیم و عقل و منطق رو بفرستیم تعطیلات اونوقت با این معجون حضرات حسابی میخندیم و این اوضاع افتضاح رو از یاد میبریم.

۴/۱۴/۱۳۸۹

روحانی و...

چند روز پیش ایمیل جالبی از یک از دوستان عزیزم رسید که گفتم آوردنش اینجا خالی از لطف نیست:
اولين روحاني جهان اولین شيادی بودکه به اولین ابله رسيد. "ولتر"
يک فيلسوف تابحال هرگز يک روحاني را نکشته است،در حاليکه روحانيون فلاسفه زيادي را کشته اند... "دنيس ديروت"
وقتي که مردم بيشتر آگاه مي شوند،کمتر به روحاني و بيشتر به معلم توجه مي کنند. "رابرت گرين اينگر سول"
وقتي مروجين مذهبي به سرزمين ما آمدند، در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمين هايمان را داشتيم. پنجاه سال بعد،ما در دست کتاب هاي مقدس داشتيم و آنها در دست زمين هاي ما را داشتند. " جومو کيانتا"
روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبيعى دو جنس حساسيت دارد،اما از کنار فقر و فلاکت مى گذرد. "سوزان ارتس"
کشيش ها مى گويند که آنها به مردم بخشيدن و خيريه را مى آموزند.اين طبيعى است.. چون آنها خود از پول صدقه مردم زندگى مى کنند.همه گداها مى آموزند که مردم بايد به آنها پول بدهند.. "رابرت گرين اينگر سول"
قسمت هايى از انجيل را که من نمى فهمم ناراحتم نمى کنند،قسمت هايى از آن را که مى فهمم معذبم مى کنند."مارک تواين"
به من بگو قبل از تولد کجا بوده ايتا به تو بگويم پس از مرگ کجا خواهي رفت. "نيچه"
يكي از بزرگترين تراژدي هاي بشريت اين است كه اخلاقيات بوسيله دين دزديده شده است.. " آرتور سي كلارك"
مذهب ،آه خلق ستمديده است،قلب دنياي بي قلب و روح شرايط بي روح.مذهب افيون توده هاست . "كارل ماركس"
دين،افساري است که به گردن تان مي اندازند،تا خوب سواري دهيد،و هرگز پياده نمي شوند،باشد که رستگار شويد... "کائوچيو"