چند شعر کوتاه از برتولت برشت شاعر ونمایشنامه نویس شهیر آلمانی به بهانه سالگرد تولد او(10فوریه)
گورنبشته ای برای م.
از دست کوسه ها در رفتم
ببرها را کشتم
آنچه مرا از پا در آورد
ساس بود،ساس.
*******
همه چیز دگرگون می شود
گاه پیر بودم،گاه جوان
پیر سپیده دمان،جوان شامگاهان
کودک،زمانی که حرمان ها را به خاطر می آوردم
پیر،زمانی که نام خود را به خود رابه خاطر نداشتم.
********
********
باقی
البته می دانم همه اش شانس است
که من زنده ام وبسیاری از دوستان زیر خاک
اما دیشب در خواب
یکی از آنها گفت:تنازع بقا
و من از خودم بدم آمد.
*******
هالیوود
هالیوود
هر روز برای کسب قرصی نان
به بازاری می روم که دروغ می خرند
اما چه خوب
جزو فروشندگان هستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر